معنی کاغذدان اداری

فارسی به عربی

اداری

اداری، وزاری


تدابیر اداری

إِجراءاتٌ (تَدابیرُ) إداریه


اقدامات اداری

إِجراءاتٌ (تَدابیرُ) إداریه

عربی به فارسی

اداری

اداری , اجرایی , مجری

فرهنگ عمید

اداری

مربوط به اداره: میز اداری،
کارمند اداره،
ویژگی کاری که در اداره انجام می‌شود: جریان اداری،

لغت نامه دهخدا

اداری

اداری. [اِ ری ی] (ع ص نسبی) منسوب به اداره. || عضو اداره.

فرهنگ فارسی هوشیار

اداری

(صفت) منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا ء روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ما ء موران دولت با مردم می باشد.

فرهنگ معین

اداری

منسوب به اداره، وابسته به اداره، آن که در اداره کار کند. [خوانش: (اِ) [ع - فا.] (ص نسب.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اداری

اوارى

مترادف و متضاد زبان فارسی

اداری

حقوق‌بگیر، کارمند، مستخدم، سازمانی

فرهنگ فارسی آزاد

بلوغ اداری

بٌلوغ اداری، در شریعت الهی ورود به سن 22 است. (صفحه 275 جدید توقیعات مبارکه)

معادل ابجد

کاغذدان اداری

1992

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری